8 ماه و 8 روزگی علی اکبرم
سلام نفس مامان فدات بشم
حالا دیگه تمام وقتم تو شدی حالا دیگه صبح و شبم تو شدی
ماشالا خیلی بزرگ شدی حالا دیگه براحتی چهاردست وپا میری کم کم داری سعی میکنی وایسی
از نیومدنم بگم که اینترنتم خیله وقته قطع شده و سرعت نداره از طرفی هم اصلا فرصت نوشتن ندارم
اولین باری که توی روروئک نشستی 25 خرداد 93 بود حالا دیگه با روروئکت بدو میکنی موقع خواب دمر میشی
غلطت میزنی . اولین کلمه ای که گفتی بابا بود حالا دیگه بابا و ماما و به به و آب به رو براحتی میگی.
عزیز دلم ببخشید نتونستم زودتر بیام برات بنویسم چون الانم خونه خاله فاطی هستیم تونستم برات بنویسم
الانم شما داری با سها بازی میکنی در واقع گفتم شمارو سرگرم کنن تا من بنویسم
میدونم که خیلی چیزا رو ننوشتم اما بازم میامو برات مینویسم عکستم دفعه بعد میزارم
راستی واکسن 6 ماهگیتو زدیم تب کردی تا 2 روز توی تب بودی وزن 7 ماهگیتم 9 کیلو و نیم بود
3 ماهی میشه دارم بهت غذا میدم اما متاسفانه جدیدا سوپ و غذاهای مایع نمیخوری
حالا اینا که خوبه دیگه با قاشقم غذا نمیخوری
مکافاتی فعلا دارم با غذا خوردنت
عزیز دلم ببخشید نوشتنم خیلی هول هولی شد ایشالا دفعه بعد از خجالتت در میام با عکسات
راستییییییییییییییی آرایشگامو بخاطر گل روی تو کلا جمع کردم بابا محمد گفت تا علی اکبر بزرگ نشه
آرایشگاه بی آرایشگاه
آرایشگاه که سهله تمام زندگیمون رو برای تو میبخشیم
دوست دارم پسر عزیزم